کاری از گروه سفینه بنیاد:
مجری:اتل متل بچه ها، بریم شهر قصه ها، بریم شهر قصه ها؛ تا با هدهد دانا، بریم سفر غنچه ها؟
یک سفر پر از شور، تو اون زمان های دور،بریم به پیش هدهد تا بگه قصه ی خود.
(مجری رو به هدهد): سلام هدهد دانا، من همراه بچه ها، اومده ایم به اینجا، تا با تو همسفر شیم، توی شهر قصه ها.
هد هد:
سلام سلام بچه ها، غنچه های آشنا
یک روزی اون دور دورا، وقتی هنوز زنده بود، محمد مصطفی(ص)،پیامبر دین ما.
تویک روز آفتابی، که خیلی گرم بود هوا ،مشغول پرواز بودم، تو اوج آسمون ها.
دیدم من از اون بالا ،یک سری از آدم ها، جمع شدن و وایسادن منتظر دیگران.
هم کاروانی بودن ،همه گی حاجی بودن، راستی گل های خندون، به کی می گن حاجی هان؟
حاجی یعنی اون کسی که رفته به یک سفر، سفر که نه زیارت، زیارت کی گل ها؟
می خواین بریم زیارت؟، بریم خونه ی خدا؟ ، بگردیم و بگردیم به دور اون خونه ما؟
کی می دونه اسمش رو بلند بگه بچه ها!
رسیدیم و رسیدیم اینجا به شهر مکه ، حالا همه وایسادیم، بچرخیم دور کعبه؟
همه بگیم با فریاد لااله الاّالله، فقط خدای یکتاست معبود ما بچه ها.
حالا دیگه شما هم همه گی حاجی شدین.
دوباره حرکت کنیم به سمت اون کاروان حاجی ها.
اتل متل یه برکه، برکه نزدیک مکه، می خواین بگم اسمش رو، تا بدونید بچه ها؟؟
اسمش غدیر خمه، اسمش چی بود بچه ها؟
وقتی که اون کاروان، رسید نزدیک برکه، پیامبر دین ما، محمد مصطفی(ص) ، دستور داد همه وایستن.
صبر کردن و صبر کردن، اونایی که جاموندن ، یواش یواش رسیدن ،اونایی که زود رفتن، یواش یواش برگشتن.
وقتی همه جمع شدن فریاد زدن یکصدا محمد رسول الله محمد رسول الله.
ما هم الان رسیدیم نزدیک همون برکه، بیاین با فریاد بگیم محمد رسول الله محمد رسول الله.
به روی یک بلندی، پیامبر ما ایستاد، شروع کرد به صحبت، برای اون حاجی ها.
همه گی خوب گوش کردن، به حرف های پیامبر ،پیامبر مون چی گفت، خوب یادمه غنچه ها:
اول گفت حمد خدا، گواهی داد به الله، به بندگی خدا.
گفت اگه روزی رفتم، از بینتون حاجی ها، باید که خوب گوش بدیم به حرف یک ولی ما.
پرسیدن اون حاجی ها: کیه اون ولی ما؟ کیه اون ولی ما؟
پیامبر صدا زد، گفت علی جون زود بیا، دست علی رو گرفت، بردش بالا بچه ها.
گفت بعد من، علی هست ولی و مولایتان.
بعد همه ی حاجی ها ،فریاد زدن یکصدا:
علی ولی الله علی ولی الله.
ما هم بگیم حاجی ها همه گی مون یکصدا:
علی ولی الله علی ولی الله.
بعدش همه حاجی ها، با علی بیعت کردن.
برای هرکسی که اونجا نبود، قصه رو تعریف کردن.
حالا هم یکصدا بگیم با هم بچه ها:
مبارکه مبارک علی بر تو ولایت(3).
(شاعر و ایده پرداز: ساجده طالبی)
بعد از این کار تاثیر گذار، بیان اعمال عید غدیر با بیانی کودکانه و قابل فهم برای میهمانان کوچولو شیرینی این جشن را پیش از پیش در کامشان شیرین تر می ساخت:
این که یادشون نره در این روز به همه تبریک بگویند و لباس نو و مرتبی بپوشند و شده حتی اتاق خودشون را تزیین کنند، صلوات بفرستند ، به امام علی مهربون سلام بدهند، لبخند یادشون نره و...
در حدیث از امام صادق(ع) داریم:« روز غدیر روز خوشحالی و شادی است.» ویا در حدیث از امام رضا(ع) داریم که:
«روز غدیر روز زینت است،کسی که برای غدیر زینت کند خداوند همه گناهان کوچک و بزرگش را آمرزیده، فرشتگانی به سویش می فرستد تا حسنات او را بنویسند.»
نمایش «قطار خوشبختی» هم که در آن به مساله «جانشینی (بعد از پیامبر)»پرداخته شده بود با هنرمندی پسربچه چهار ساله زینت بخش جشن بود.